تاریخ تولد : 1349
تاریخ شهادت : 1366/01/09
محل شهادت : ماووت عراق
نشانی مزار : : بهشت زهرا(س) قطعه 40 ، ردیف 46 ، شماره 13
ناحیه : 1


 

شهید از زبان مادر :

اسماعیل دومین فرزند ما ، پسر خوش اخلاق و فعالی بود. از کودکی در رشته ژیمیناستیک فعالیت می کرد و قهرمان این رشته بود. علاقه زیادی به کشاورزی داشت و تابستان پابپای پدربزرگش در روستا روی زمین کار می کرد. از ده سالگی به نماز و روزه مقید بود. در مدرسه هم دانش آموز خوبی بود اما از وقتی که جنگ شروع شد دیگر هوش و حواسش به درس نبود. 13-14 ساله بود که فکر رفتن به جبهه به سرش افتاد. یک روز کاغذی به دستم داد و گفت : مامان این رضایتنامه را امضا کن می خواهم بروم جبهه. گفتم : برای تو خیلی زود است ، پدرت هم راضی نیست. یک سال گذشت تا اینکه در آن فاصله یکی از دوستانش شهید شد و به همین د لیل دیگر طاقت ماندن نداشت. اخلاق عجیبی داشت . خیلی راحت از شهادت حرف می زد گویی برایش عیان شده بود بزودی شهید می شود. روزی برای تشییع پیکر شهیدی رفته بودیم ، وقتی به خانه برمی گشتیم به من گفت : یک وقت بعد از شهادت من ، جیغ و داد و شیون نکنید ها ! یک بار هم به خواهرم گفته بود :خاله ! من خواب شهادت خودم را دیده ام. اسماعیل سرانجام اسفند ماه 65 به کردستان رفت و سه ماه در آنجا بود. اما دوست داشت خط مقدم برود. پس از بازگشت به تهران چند ماه به درس خود ادامه داد و باز تصمیم به رفتن گرفت. هرچه اصرار کردم بماند قبول نکرد. اسماعیل برای بار دوم ، دهم آذر ماه سال 66 به جبهه رفت و 2 ماه بعد در حالی که 17 سال سن داشت ، در 2 بهمن ماه سال 66 در مرحله تکمیلی عملیات بیت المقدس 2 در منطقه ماووت در خاک دشمن به شهادت رسید. همرزمانش نقل کردند : بلافاصله بعد از پایان عملیات ، 45 نفر که اسماعیل هم جزو آنان بود ، داوطلب شدند و دوباره به سمت نیروهای دشمن رفتند. نیروهای دشمن که متوجه حضور آنها شده بودند آن منطقه را بمباران کردند و بجز دو نفر همه آنها را به شهادت رساندند و پیکر هر 43 نفر در خاک دشمن ماند. پس از هشت روز پیکر اسماعیل و همرزمانش در آن منطقه شناسایی و به عقب بازگردانده شد.